مثبت گرا
مثبت گرا

مثبت گرا

سبک های فرزندپروری

سبک های فرزندپروری

   در بخش زیر به عمده ترین دیدگاههای نظری در مورد تربیت کودک اشاره می شود:
  نظریه بامریند
  در پژوهشی اولیه که از سوی بامریند (1978) انجام شد، مقایسه ای بین روشهای تربیتی والدین و کودکان با خصوصیات مختلف صورت گرفت. روش کار به این صورت بود که براساس مشاهداتی که در خانه و مهدکودک انجام می شد، کودکان براساس پنج معیار شایستگی، به ترتیب زیر مورد ارزیابی قرار می گرفتند:
1 -   خویشتن داری
2 -   تمایل به برخورداری توام با کنجکاوی و اشتیاق در برابر موقعیت های جدید و دور از انتظار
3 -   فعال بودن
4-    اتکا به خود
5 -   توانایی ابراز محبت به همبازی ها
  

 
  کودکان براساس نمره هایی که در این پنج معیار به دست آوردند به سه گروه تقسیم شدند:
  الف) گروهی که در تمام معیارها نمره های بالایی داشتند و کودکان شایسته و رشدیافته نامیده شدند.
  ب)گروهی که خویشتن دار و متکی به خود بودند ولی از موقعیت های جدید بیم داشتند و علاقه چندانی برای آمیزش با سایر کودکان از خود نشان نمی دادند.
  ج) گروهی نیز شامل کودکانی بودند که در تمام معیارها نمره های پائین داشتند، یعنی به کمک دیگران متکی بودند. از موقعیت های جدید کناره می گرفتند و در خویشتنداری نمره های پائین داشتند. این گروه رشدنایافته ترین گروه کودکان بودند که مورد مشاهده قرار گرفته بودند.
 
سپس محققین با استفاده از مصاحبه و روشهای مشاهده، چهار جنبه از رفتار والدین را مورد ارزیابی قرار دادند. این جنبه ها عبارتند از:
-1    کنترل: میزانی که والدین سعی می کنند در فعالیتهای کودکان دخالت کنند و وابستگی با پرخاشگری کودکان را مطابق با معیارهای خود تغییر می دهند.
-2    توقع رشد یافتگی: فشارهایی که به کودک وارد می شود تا عملکرد او با میزان توانایی وی هماهنگ شود.
-3    وضوح ارتباط بین مادر و کودک: میزان توانایی مادر در توضیح دلایل به هنگام اطاعت طلبیدن از کودک و میزان توجه آنها به عقاید و احساسات کودک.
-4    فرزندنوازی (مراقبت): به میزان محبت و عطوفتی که نسبت به فرزندانشان از خود نشان می دهند و لذت بردن از پیشرفت فرزندانشان اشاره دارد. چنین والدینی مهربان و پرحرارت هستند و ارتباط خوبی با فرزندانشان برقرار می کنند. این افراد در عین حال که به عقاید فرزندانشان احترام قائل اند، در مورد رفتارهائی که برای فرزندان خود مناسب می دانند، پیگیرانه و خالی از ابهام عمل می کنند.
  بدین ترتیب بامریند از طریق مشاهداتی که در شرایط آزمایشگاهی بدست آورد و اطلاعاتی که راجع به والدین کودکان از طریق مشاهدات خانگی و مصاحبه هایی که هم از مادران و هم از پدران تنظیم نمود، سه شیوه رفتار و تربیت والدین را مشخص کرد. (فلچر و جفریس، 1999).
  باید متذکر شویم ،انجمن ملی تحقیق (;1993 نقل از کیپک و پالمر، 1997) نظریه بامریند را تجدیدنظر کرده و مطرح نمود "ترکیب گوناگون دو بعد پذیرندگی و توقع داشتن چهار شیوه فرزندپروری را ارائه می کند که پژوهش بامریند به سه شیوه آنها متمرکز شده است".
  والدین مقتدر: والدین مقتدر(اقتدارگرا) به صورت افرادی با صمیمیت و محبت زیاد (این گونه والدین در زندگی فرزندان خود مشارکت کرده و به نیازهای آنها پاسخ می دهند) و کنترل رفتاری (آنها محدودیت های واضح و مناسب با سن فرزندان برای رفتارهای او در نظر می گیرند) تعریف می شوند. والدین مقتدر معیارهایی به فرزندان نشان می دهند که طبق آنها زندگی کنند. غالبا می خواهند چیزهایی را از نوجوان خود بیاموزند. (فلچر و جفریس، 1999).
  باربر (1996) معتقد است خصوصیات اصلی این شیوه فرزندپروری شامل مشارکت و علاقه زیاد والدین به زندگی فرزندان، برقراری ارتباط باز با آنها، داشتن اطمینان به آنها، تشویق و ارتقای سلامت روانی و کنترل بالای رفتاری آنهاست شامل آگاهی از این که فرزندانشان کجا هستند; با چه کسانی می باشند; و چه کاری انجام می دهند.
  این والدین از کودکان خود توقع رفتار معقول و سنجیده دارند. آنها توقعات خود را به صراحت بیان کرده و توضیحاتی را ارائه می دهند تا به کودک برای درک دلایل شان برای تقاضاها کمک کنند. آنها همچنین به گفته های کودکان خود گوش می دهند و گفتگو با آنها را ترویج می دهند. والدین مقتدر در کنش خود با کودکان دلسوز و صمیمی هستند.
  هرچند این والدین در تعاملات خود با فرزندانشان گرم هستند و اغلب از تقویت مثبت برای هدایت رفتار استفاده می کنند; با این حال هنگامی که موقعیت اقتضا می کند از بازخواست و تنبیه هم به صورت ملایم استفاده می کنند. این والدین آماده اعمال کنترل مستقیم بر کودکانشان هستند و تمایلی به تسلیم شدن در مقابل رفتارهای ناخوشایندی چون جیغ زدن و ریخت و پاش ندارند. رفتار مستقل و حاکی از بلوغ فرزندانشان را ترغیب می کنند و وقتی این والدین به اعمال فرزندانشان نظم می بخشند، منطق حاکم بر اعمالشان را هم به آنها توضیح می دهند (بامریند، 1991).
  آنها در زمان اشتباهات فرزندان به آنها اجازه می دهند دلایل خود را ارائه دهند و در این خصوص قضاوت زود هنگام نمی کنند. آنها فضای روانی آرامش بخشی را در منزل ایجاد می کنند تا کودکان بدون نگرانی راجع به مسایل خود با آنان گفتگو کنند . آنان می دانند تنبیه سبب رشد و بالیدگی آنها نشده ،بلکه سبب ایجاد نفرت وبیزاری در آنها می شود. آنها به جای نصیحت وسرزنش کردن فرزندان از طریق گفتگو به اصلاح رفتار آنان می پردازد(بامریند،1968) 
  این والدین به اندازه» کافی با شیوه های مختلف فیزیکی و کلامی با فرزندانشان صحبت می کنند. آنها بین فرزندانشان تبعیض قایل نمی شوند .برخورد آنان با فرزندانشان احترام آمیز است و در این زمینه تظاهرنمی کنند. آنها در رفتارهای منزل به کودک حق انتخاب می دهند تا آگاهانه رفتارهای مناسب را انجام دهد. آنها زمان زیادی را صرف آموزش مسئولیت پذیری برای کودکان می کنند و تلاش می نمایند تا فرزندانشان به استقلال بیشتری دست یابند.این والدین هنگام مسئولیت دادن به کودکان نحوه اجرای آن را نیز آموزش می دهند. در این خانواده ها معمولا افراط و تفریط وجود ندارد،یعنی نه در محبت کردن افراط می کنند و نه در اعمال قوانین. این والدین به جای قوانین بسیار زیاد ،ارزشها را به کودکان آموزش می دهند.(داوری و منشار،2006)
  این والدین معتقدند که پرورش وتربیت کودک امری اکتسابی است که از طریق تلاش بهبود می یابد، لذا هر گونه تلاشی را در جهت آموزش مسایل تربیتی می نمایند. قوانینشان به هیچ وجه برای کودکان آسیب رساننده نمی باشد ولی پیامدهای معقولانه رفتار را حتما اعمال می کنند ،لذا میتوان این پدران و مادران را والدین قاطع نامید ،یعنی اگر به کودک بگویند "درصورتی که با من بد صحبت کنی ،من خواسته هایت را انجام نمی دهم"، حتما این کار را انجام می دهند.(پارکر56،1981).
  در این شیوه والدین انعطاف پذیرند و ضمن اعطای آزادی به فرزندان خود برای هدایت آنها مقررات و چارچوبهای روشنی تعیین می کنندو با اینکه در این چارچوبها قاطع و مصمم هستند،اما مستبد و باز دارنده نیستند. در عین حال آنها برای مقررات وضع شده، دلایلی ارائه می دهند. این والدین به نیازها و عقاید فرزندانشان حساسند و آنان را به رعایت مقررات خانوادگی تشویق می کنند. (احدی و جمهری، 1378). به زعم باربر، بین و اریکسون (2002) این والدین فرزندان خویش را تشویق می کنند تا علائق و ارزشهای خود را دنبال نمایند و از برخورد مستبدانه با آنها اجتناب می ورزند.
  این والدین هم برای رفتار خودمختارانه و هم انضباط ارزش قائلند. زیرا معتقدند کنترل منطقی و نیز آزادی حساب شده موجب می گردد کودکان قوانین و اصول رفتارهای صحیح را درونی کرده و در قبال رفتار و اعمال خود احساس مسئولیت نمایند. (احدی و جمهری، 1378).
  این نوع خانواده ها پشتیبان عاطفی قوی ای برای کودک به حساب می آیند.(ماسن ،1383)
افراد می توانند در انتخاب هدفهای زندگی و خانوادگی، اتخاذ روشهای مناسب، تقسیم درآمد خانواده، مخارج خانه و طرز زندگی اظهارنظر کنند. در این خانواده ها اصل براین است که کوچک و بزرگ در مسائل مربوط به خود صلاحیت اظهارنظر دارند.
   این والدین همچنین به نوجوانان خود کمک می کنند در برخورد با هر موضوعی همه جوانب را بسنجند; از این که فرزندانشان برخی از مسائل را بهتر از آنان بشناسند، احساس رضایت می کنند; درباره مسائل فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی با فرزندانشان گفتگو می کنند. وقتی فرزندان نمرات خوبی می گیرند و موفقیتی به دست می آورند به آنان پاداش و آزادی بیشتری می دهند و اگر نمرات پایین بگیرند با تشویق آنان به فعالیت بیشتر آنها را کمک می کنند و آزادی آنان را محدودتر می کنند (لطف آبادی، 1378).
  این تیپ از والدین تعادل خوبی بین خودمختاری و استقلال و در انحصار بودن و محدودیت فرزندانشان فراهم می کنند که خوداتکایی را رشد دهد و از سوی دیگر، براساس آن انواع نمونه ها، الگوها، محدودیت ها و راهنمایی ها را به منظور ایجاد شرایط مناسب برای رشد نیازهای فردی آماده می کنند. خانواده های مقتدر بیشتر از سایر خانواده ها قادر به سازگاری با مرحله های مختلف چرخه زندگی خانوادگی هستند، (هیله،1980 ;نقل از شیلینگ; ترجمه آرین ،1374). نهایتا ممکن است خود کودک هم نقشی در شکل گیری تربیت مقتدرانه بازی کند (شیلینگه، ;1981 ترجمه آرین ،1374)
  قوانین این خانواده ها بر اساس دانش می باشد و سلیقه معمولا در وضع قوانین نقشی ندارد.مهمترین نقش والدین در خانواده نقش مربی و مدیر است و از آن مهمتر نقش مشاور می باشد،یعنی این والدین همیشه آماده هستند در صورت لزوم در حل مسائل کودکانشان به آنها کمک نمایند.قوانین انعطاف پذیر(دارای استثناهای معقولانه که سبب اجرای بهتر آن می شود.) و متناسب با سن و جنس کودک و شرایط اجتماعی می باشد.(ماسن 1383).
  والدین مقتدر در جهت رشد یافتگی فرزندان انتظارات معقولی دارند و با برقراری محدودیتها و تاکید بر اطاعت آنها را تحت فشار قرار می دهند و همزمان نسبت به فرزندان ابراز محبت و صمیمیت می کنند. در مجموع این سبک یک روی آورد آزادمنشانه و منطقی است که هم حقوق والدین و هم حقوق فرزندان را مشخص می کند و هم برای آنها احترام قایل است(ویس و اسکوارز،1996،به نقل از اسلمی،1385).
  نتیجه این سبک ....
    یافته های بامریند (1968)نشان داد  کودکانی که والدین اقتدارگرا داشتند ، به طور معناداری از رشد خوبی برخوردار بودند،حالت سر زندگی و شادابی بیشتری داشتند ، در تسلط به تکالیف جدید اعتماد به نفس و خود کنترلی بالایی داشتند. کمتر نقش جنسی قالبی را از خود نشان می دادند. شواهد اخیر وجود رابطه مثبت بین فرزند پروری قاطعانه و مهارتهای عاطفی و اجتماعی را در سالهای پیش از مدرسه تایید می کنند. پژوهش هایی که همبستگی های فرزندپروری قاطعانه در سنین بالاتر را مورد آزمون قرار داده اند،گزارش کرده اند که بین این سبک و بسیاری از جنبه های شایستگی در سنین بالا رابطه وجود دارد.این شایستگی ها شامل سطح بالای خود، رشد یافتگی ،اجتماعی و پیشرفت در مدرسه می باشد(اسلمی،1385).
  بامریند مشاهده کرد که رفتار فرزندان والدین مقتدر با همسالان خود صمیمی تر و دوستانه تر است. آنان دارای حسن همکاری با بزرگسالان می باشند و افرادی مستقل، با انرژی و مستعد موفقیت هستند. همچنین آنها خویشتنداری زیادی از خود نشان می دهند. این مجموعه ویژگی ها غالبا قابلیت کاربردی یا ابزاری نام دارد.(مکوبی ومارتین1983).
  در تایید نظریه» بامریند، ونار(1994)در یافت که این بچه ها عزت نفس ،خود کنترلی ،امنیت و کنجکاوی بیشتر و مشکلات رفتاری و شناختی کمتری نسبت به فرزندان والدین مستبد وسهل گیر از خود نشان می دهند(به نقل از مجد،1383).
.    کودکان در این نوع خانواده ها صمیمیت، خلاقیت، اصالت، سازندگی و کنجکاوی خاصی از خود نشان می دهند. با آزادی معقولی که در خانواده برقرار است، کودکان فرصت گفتگو با والدین را می یابند و در تصمیم گیری ها شرکت می جویند.
  به طور کلی این کودکان شدیدا فعال و پرانرژی بوده و در بیان احساسات خود کمتر دچار وقفه و تعارض می شوند (ماسن،1383 ).
    یافته های تجربی نیز نشان داده اند شیوه فرزندپروری مقتدر یا منطقی با سطوح بالاتر سازگاری، انطباق، بلوغ روانی، شایستگی روانی-اجتماعی، عزت نفس و موفقیت آموزشگاهی فرزندان آنان مرتبط است (پالسون و اسپوتا، 1996).
  کودکان با والدین اقتدار منطقی در همه سنین مطلوب ترین رفتارها را نشان می دهند. آنها روابط خوبی با همسالان و بزرگسالان داشته و معمولا شاداب و متکی به خود بوده اند. در دوره نوجوانی سطوح بالایی از شایستگی های اجتماعی را نشان داده و به ندرت مشکلات سو»مصرف مواد داشتند (ملک مکان، 1378).
  والدین مستبد: بامریند دریافت برخی والدین فوق  العاده محدود کننده و سلطه جو هستند. آنها برای احترام به قدرت و اطاعت اکید از دستورات شان ارزش قائل می شوند و به جای استفاده از استدلال یا توضیح برای کنترل اعمال فرزندانشان به روشهای زورگویانه از قبیل تهدید و تنبیه بدنی تکیه می کنند. این گونه والدین در قیاس با سایر والدین کمتر به فرزندشان مهر می ورزند (بامریند، 1991).
  این والدین متوقع هستند و وقتی فرزندان تمایلی به اطاعت ندارند،نسبت به آنها بی علاقگی نشان می دهند و حتی گاهی آنها را طرد می کنند. برخورد این والدین را میتوان در این جمله نشان داد که "این کار را انجام بده ، چون من اینطور می گویم".در نتیجه تبادل و ارتباط کمی با فرزندان خود دارند .پر واضح است که چون سبک مستبد بر اساس خواسته های دلخواه والدین است ،استقلال فرزندان محدود می شود(بامریند ،1971).
  این والدین به نظرات متخصصین تعلیم وتربیت توجهی ندارند و معتقدند که هیچ شخصی مثل آنهانمی تواند قوانین پرورشی را وضع نماید. آنها معتقدند که تربیت یک امر ذاتی است و نیاز به یادگیری و آموزش ندارد.آنها در خصوصی ترین اعمال کودکان خود دخالت می کنند مثلا داخل کیف ،میز و کتابهای فرزندان خود را می گردند و حتی به تلفنهای خصوصی فرزندان خود گوش می کنند(بامریند ،1971). 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد